رمان Landline

From the New York Times bestselling author of Eleanor & Park and Fangirl, comes a hilarious, heart-wrenching take on love, marriage, and magic phones.

Georgie McCool knows her marriage is in trouble. That it’s been in trouble for a long time. She still loves her husband, Neal, and Neal still loves her, deeply-but that almost seems beside the point now.
Maybe that was always beside the point.

Two days before they’re supposed to visit Neal’s family in Omaha for Christmas, Georgie tells Neal that she can’t go. She’s a TV writer, and something’s come up on her show; she has to stay in Los Angeles. She knows that Neal will be upset with her-Neal is always a little upset with Georgie-but she doesn’t expect to him to pack up the kids and go without her.

When her husband and the kids leave for the airport, Georgie wonders if she’s finally done it. If she’s ruined everything.

That night, Georgie discovers a way to communicate with Neal in the past. It’s not time travel, not exactly, but she feels like she’s been given an opportunity to fix her marriage before it starts. . . .

Is that what she’s supposed to do?

Or would Georgie and Neal be better off if their marriage never happened?

از نویسنده پرفروش نیویورک تایمز از Eleanor & Park و Fangirl، برداشتی خنده دار و دلخراش در مورد عشق، ازدواج و تلفن های جادویی آمده است.

جورجی مک کول می داند که ازدواجش با مشکل مواجه شده است. اینکه خیلی وقته دچار مشکل شده. او هنوز شوهرش، نیل را دوست دارد، و نیل هنوز او را عمیقاً دوست دارد – اما اکنون به نظر می رسد که این موضوع کاملاً غیرممکن است.
شاید این همیشه در کنار موضوع بود.

دو روز قبل از اینکه قرار است برای کریسمس به خانواده نیل در اوماها بروند، جورجی به نیل می گوید که نمی تواند برود. او یک نویسنده تلویزیونی است، و چیزی در برنامه او رخ داده است. او باید در لس آنجلس بماند. او می داند که نیل از دست او ناراحت خواهد شد – نیل همیشه از جورجی ناراحت است – اما او انتظار ندارد که بچه ها را جمع کند و بدون او برود.

وقتی شوهرش و بچه‌هایش به سمت فرودگاه می‌روند، جورجی به این فکر می‌کند که آیا بالاخره این کار را انجام داده است. اگر او همه چیز را خراب کرده باشد.

در آن شب، جورجی راهی برای برقراری ارتباط با نیل در گذشته کشف می کند. این سفر در زمان نیست، نه دقیقاً، اما او احساس می کند به او فرصتی داده شده است تا قبل از شروع ازدواجش را اصلاح کند. . . .

آیا این همان کاری است که او باید انجام دهد؟

یا اگر جورجی و نیل ازدواجشان هرگز اتفاق نمی افتاد، وضعیت بهتری داشتند