در این مقاله تلاش ما بر این است که به دنیای جذاب لغات انگلیسی مربوط به غذا و غذا خوردن قدم بگذاریم و با برخی از جذابترین و پرکاربردترین اصطلاحات انگلیسی درباره غذا آشنا شویم.
اصطلاحات انگلیسی مربوط به اشتها
به طعم شیرین علاقه داشتن | To have a sweet tooth |
Max has a sweet tooth and can’t resist chocolate. مکس علاقه زیادی به طعم شیرین دارد و نمیتواند در برابر شکلات مقاومت کند. |
باز کردن اشتها | To work up an appetite |
Let’s go jogging to work up an appetite for dinner. بیاین به یک پیاده روی برویم تا اشتهایمان برای شام باز شود. |
اشتهای زیاد داشتن | To have a hearty appetite |
After a long walk, I have a hearty appetite. بعد از یک پیاده روی طولانی، اشتهای زیادی دارم |
بسیار گرسنه بودن | To be hungry as a bear |
After a long day of work, I am as hungry as a bear. بعد از یک روز پرمشغله، مثل یک خرس گرسنه هستم (بسیار گرسنه هستم). |
اشتهای کسی را تحریک کردن | To whet someone’s appetite |
The aroma of fresh bread, whetted my appetite. بوی نان تازه اشتهایم را تحریک کرد. |
از گرسنگی مردن | To be starving |
I’m starving! I haven’t eaten all day. از گرسنگی دارم میمیرم! کل روز هیچی نخوردم. |
اصطلاحات مربوط به پخت و پز
آشپزی کردن با شور و شوق | To cook up a storm |
She cooked up a storm for her sister’s birthday. او با شور و شوق برای جشن تولد خواهرش آشپزی کرد. |
To be in two minds about something | مردد بودن/دودل بودن |
I’m in two minds about ordering the steak or the fish. دو دل هستم که استیک سفارش بدم یا ماهی. |
به چیزی هیجان اضافه کردن | To spice things up |
Let’s spice things up with a new recipe. بیایید با یک دستور العمل جدید به آشپزی کمی هیجان بدهیم. |
چیزی را عالی پختن. | To cook something to perfection |
She cooked the steak to perfection. او استیک را عالی میپزد. |
تا دیر وقت کار کردن، مخصوصا برای پخت و پز | To burn the midnight oil |
My mother burned the midnight oil preparing for the dinner party. مادرم تا دیروقت برای پختن شام مهمانی کار میکرد. |
در آشپزی مهارت داشتن | To be a whiz in the kitchen |
My grandmother is a whiz in the kitchen. مادر بزرگ من در آشپزی مهارت دارد. |
اصطلاحات مربوط به غذا خوردن
بد غذا بودن، سخت پسند بودن در غذا خوردن | To be a fussy eater |
My son is a fussy eater and only eats a few foods. پسر من بد غذا است و فقط تعداد کمی از غذاها را میخورد. |
خیلی زیاد غذا خوردن | To eat like a horse |
He eats like a horse, but he never gains weight. او مثل اسب غذا میخوره (خیلی زیاد غذا میخوره) اما هیچوقت چاق نمیشه. |
خیلی سیر بودن | To be full as a tick |
I’m full as a tick after that big dinner. بعد از اون شام مفصل خیلی سیر هستم. |
به چیزی علاقه داشتن | To have a taste for something |
I have a taste for spicy foods. من به غذاهای تند علاقه دارم. |
پرخوری کردن | To pig out |
I pigged out on pizza last night. دیشب در خوردن پیتزا افراط کردم. |
به جای یک وعده غذایی بزرگ، چند وعده کوچک خوردن در طول روز | To graze |
I grazed on fruits and vegetables throughout the day. من در طول روز چندین وعده کوچک میوه و سبزیجات میخورم. |
اصطلاحات مربوط به غذا به عنوان نماد
کنایه از فرد تنبل | To be a couch potato |
He’s such a couch potato; he spends all day watching TV. او خیلی تنبل است، تمام طول روز فقط تلویزیون تماشا میکند. |
نان آور خانواده بودن | To be the breadwinner |
As the eldest son, he felt as a responsibility to be the breadwinner. به عنوان پسر ارشد، احساس مسئولیت میکرد که نان آور خانواده باشد. |
فاش کردن راز | To spill the beans |
Don’t spill the beans about the surprise birthday party. درباره سورپرایز جشن تولد چیزی نگو. |
عزیز دل کسی بودن | To be the apple of someone’s eye |
His little grandson is the apple of his eye. نوهی کوچک او عزیز دلش است. |
فرد کماهمیت یا بی تجربه | To be a small fry |
He’s just a small fry in the office. او در محل کار فردی کم اهمیت است. |
فردی مهم و قدرتمند بودن | To be a big cheese |
He’s a big cheese in the company. او فرد مهمی در شرکت است. |
کلام پایانی
آشنایی با اصطلاحات انگلیسی درباره غذا نه تنها به شما کمک میکند تا درک بهتری از زبان انگلیسی داشته باشید، بلکه به شما امکان میدهد تا در مکالمات روزمره خود بتوانید از اصطلاحات غذا خوردن به انگلیسی استفاده کنید. با تمرین و تکرار مداوم و استفاده از اصطلاحات انگلیسی در مورد غذا در موقعیتهای مختلف میتوانید به مرور زبان به اصطلاحات انگلیسی درباره غذا تسلط کامل داشته باشید.
برای یادگیری بهتر، اصطلاحات انگلیسی درباره غذا را در جملات مختلف تمرین کنید و سعی کنید آنها را در مکالمات روزمره به کار ببرید. همچنین با تماشای فیلم و سریالهای انگلیسی و گوش دادن به پادکستها میتوانید اصطلاحات انگلیسی درباره غذا بیشتری یاد بگیرید.